کاش زودتر بیایی

بارها توی دلمان می گذرد که کاش زودتر بیایی
بارها فکر می کنیم که برای آمدنت جشن بگیریم،
صلوات نذر کنیم،کوچه ها و خیابانها را چراغانی کنیم
و همه جا را آذین ببندیم...

بارها شبهای جمعه چشم به راه دوخته ایم و دعا کرده ایم.
بارها عصر جمعه دلمان گرفته که باز جمعه گذشت و به تو
سلامی نکردیم...

این بار اما می خواهم فکر کنم که خودم برای آمدن تو ،برای
زودتر آمدن تو چه کار کرده ام؟چه کار باید بکنم؟می خواهم
فکر کنم چه قدر برای امدنت آماده ام؟اصلاْ طوری هستم که
تو هم دلت بخواهد مرا ببینی؟تو هم دلت بخواهد با من حرف
بزنی؟اصلاْ حرفی دارم که با تو بزنم؟تو که بیایی می خواهم
به تو چه بگویم؟شاید این جمعه،به حرف های فکر کنم که آنها
را نگه می دارم برای وقتی که تو را ببینم.حرف هایی که فقط
حرف من و توست
نظرات 1 + ارسال نظر
محمد شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ب.ظ

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد